سلام.........من بعد از مدت ها زحمت کشیدم اومدم.......دیگه محصل ها در جریانن........مدرسه و هزار و یک دردسر.....حالا بیخی بریم سراغ خاطره......
مثل همیشه آخرین جمعه تابستون هم خونه مادر بزرگم بودیم........دختر عموم از پسر عموم خواست دوچرخه شو بده بره شارژ بخره.......
پسرعموم دوچرخه شو نداد........
وقتی رفت تو خونه دختر عمو دوچرخه رو دو در کرد و رفت.......
وقتی برگشت پسر عموم فهمید دوچرخه رو دودر کرده......
پسرعمویی که همیشه از دختر عمو می ترسید پرید سمتش و دهنشو به فحش باز کرد......
دختر عمو زد تو فک پسرعمو......
پسر عمو زد تو گوش دختر عمو........
دختر عمو تلافی زد زیر گوش پسر عمو....
آقا دعوا بالا گرفت......
پسر عموم از دخی عموم کوچیکتره.....
آقا پسرعمو پرید یقه دخی عمو رو گرفت چسبوندش به دیوار هر دو شروع کردن به کتک زدن همدیگه.....
ما که تا الان داشتیم با دهن باز نگاشون می کردیم رفتیم جداشون کردیم......
منم دوتا نگاه جذبه دار بهشون کردم هردوشون خفه شدن یه گوشه نشستن......
حالا از ساعت 9 شب تا 12 شب ما داشتیم به اینا مشاوره می دادیم.......
از بس سعی در اصلاح اینا کردم خودم اصلاح شدم........
اصلا دهنم کف کرد.....
بعد از این همه حرف آخرم اینا با هم آشتی نکردن.......
هیچ کس از فامیل قضیه رو نفهمیدن......
فقط ماهایی که تو کوچه بودیم فهمیدیم........
کسایی که تو کوچه بودیم:من.دخی عمو.پسمل عمو کوچیکه.پسمل عمو بزرگه(البته از من کوچیکتره).سر همسایه که همسن پسمل عمو کوچیکه ست.دخی عمو(خواهر پسمل عمو کوچیکه).دخی عمه کوچیکه.دخی دختر عمه.دخی عمو(خواهر دخی عمو)
حتی ماماناشون هم نفهمیدن قضیه چی بوده.......
فقط من یه سوال برام پیش اومد:
خدایا.....عتیقه تر از اینا نبود تو فامیل ما بذاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟